امیر بهدادامیر بهداد، تا این لحظه: 12 سال و 6 ماه و 14 روز سن داره

...امیر بهداد فرزندی بی نظیر...

بیستمین ماهگرد

                                                                                          دیوانه نیستم! فقط، فقط طوری "خاص" که دیگران نمی توانند، ...
7 تير 1392

شیرین کاریهای نوزده ماهگی

شیرین کاریهای بهداد عزیزم در نوزده ماهگی کفشهات و  خودت می پوشی. درست یا لنگه به لنگه آینه بازی کار هر روزت هست. دیگه دستت به همه ی دستگیره های درهای مختلف می رسه. میگی نه!! توجه بفرمایید! تازه جدیدا هم قفل آبریز یخچال رو باز می کنی و شر شر آبهای خنک یخچال رو هدر میدی.  ...
6 تير 1392

گزارش نوزده ماهگی

بهداد گلم سلام میخوام از روزای قشنگ با تو بودن بگم . از روزای نوزده ماهگیت .نمیدونی که چه جیگری شدی ؟ به قدری تو دل برو و دوست داشتنی هستی که هر کس برای یک بار تو رو می بینه عاشقت می شه چه برسه به ما که تمام مدت داریم باهات روزامون رو سپری می کنیم و از وجودت لذت می بریم. قوبونت بشم من که اینقدر پسر خوبی هستی. به قدری ازت راضی هستم که خدا میدونه. تو یه پسر فهمیده با شعور و دانا و مهربون و ماهی . هر چی بگم کم گفتم بعضی روزا کم میارم . میدونی چی کم میارم ؟ بوس ! وای به قدری روزا می بوسمت که بازم کم میارم و هی میخوام که سر تا پات و بوسه بارون کنم. خیی شیرینی خیلی خوشمزه ای. عاشقتیم و دیوانه وار دوستت داریم و بهت عشق میورزیم. بعضی...
5 تير 1392

گالری عکس نوزده ماهگی گل پسر

عکسهای نوزده ماهگی گل محمدی من بهداد آقا پس از میل نمودن ماکارونی وقتی بهداد به حمام میره تمام عشقش آب بازی و پر و خالی کردن کاسه ی توی حمامه. اینجا هم پس از کلی بازی و شادی توی پارک، ساعت نه شب هیچ کس نتونست جلوی بیهوش شدنت رو بگیره و به خواب عمیق فرو رفتی و وقتی هم که بیدار شدی تا پاسی از شب مشغول خونه گردی و بازی و شیطنت بودی. نزدیک دو نیمه شب بود که خوابیدی. اینجا دیگه آرایشگاه رفتی و مرد بودی و مردونه تر شدی. اینجا هم یه ماشین کوچولو دستت بود و یهو به صورتت مالیده شد و یه خراش کوچیک برداشت اما تا چند روز هی بهش دست می زدی و میخاروندی...
5 تير 1392

نیمه شعبان آروم

بهداد خان سلام امروز نیمه شعبان سال 1392 بود. بابایی امروز در بست در خدمت ما بود و کلی بهمون خوش گذشت. ظهر یک ناهار جانانه درست کردم و به مناسبت عید سنگ تموم گذاشتم و خودمون و شما هم حسابی بخور بخور کردیم. دیگه عید بود و ملاحظه کاری و کم غذایی رو کنار گذاشتیم. عصر یه چرت کوتاه زدیم و با هم رفتیم بیرون و قدم زدیم. تو هم پیاده بودی و جدیدا کمتر سوار کالسکه و دوچرخه ات می کنم که یاد بگیری و راه بری و خسته بشی. آخه وقتهایی که با کالسکه می برمت بیرون اصلا خسته نمی شی و شب هم زود نمی خوابی. اما خوب گفتم یه کم پیاده راه بری که شبها راحتتر بخوابی. خلاصه مسافت زیادی رو پیاده روی کردیم و بعدش اومدیم خونه و یه کم گل کاری کردیم و خیلی خوشح...
4 تير 1392

نصیحتی از شکسپیر

    نصیحتی زیبا از شکسپیر شکسپیر گفت: من همیشه خوشحالم، می دانید چرا؟ برای اینکه از هیچکس برای چیزی انتظاری ندارم. انتظارات همیشه صدمه زننده هستند.. زندگی کوتاه است.. پس به زندگی ات عشق بورز.. خوشحال باش.. و لبخند بزن.. فقط برای خودت زندگی کن و.. قبل از اینکه صحبت کنی گوش کن قبل از اینکه بنویسی فکر کن قبل از اینکه خرج کنی درآمد داشته باش قبل از اینکه دعا کنی ببخش قبل از اینکه صدمه بزنی احساس کن قبل از تنفر عشق بورز   زندگی این است... احساسش کن، زندگی کن و لذت ببر.....   ...
3 تير 1392

بهاری که گذشت

بهداد عزیزم سلام امروز اولین روز از دومین تابستان عمرت هست بهار تموم شد و روزای گرم تابستان داره از راه میرسه. بهاری که گذشت خیلی شلوغ پلوغ بود. این فصل خیلی تو راه تهران شمال بودیم. خواستگاری عمه. عروسی رامتین. روز مادر. روز پدر. و جابجایی مامان پری اینا و بیماری ناگهانی مامان پری که دیگه یه سه هفته ای تهران نشین شدیم . خوشبختانه عمل مامان پری موفقیت آمیز بود و الان هم رو به بهبودی هستند. و مشکل حادی پیش نیومد. از این سه ماه فقط یه چیزش ناراحت کننده بود و اینم آلرژی طولانی هست که از قبل از عید دچارش شدم و تا هنوز ادامه داره.اصلا دیگه شک کردم که آلرژی باشه. تابستون شروع شد و هنوز ...
1 تير 1392